حیاتجاریست
اینجا خانه شماست
صبح بخیر
ظهر بخیر
عصر بخیر
شب بخیر
آدم برای رها شدن دلیل میخواهد، اگر رو به روی پنجره ی اتاق دیوار میکشیدند که کسی از خانه دلگیر نمی شد.
این منظره ی بیرون دل میکِشد به سمت خودش، یا وقتی دراز میکشی روی چمن های بهاری این آبی جان گرفته با چاشنی ابر شوق پرواز را دم گوشَت نجوا میکند، حالا اگر آسمان سیاه بود چی؟
آدم برای رها شدن دلیل میخواهد، بی دلیل که رهایی بی معنی است.
حیاتجاریست
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم.
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم.
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند.
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم .
همه نظرها (۰)