کافه و کافه نشینی
اگر کافه ای نبود،ژان پل سارتری هم نبود:
بوریس وین
شاید تا به الان این بیستمین مقدمه ایست که در این مقاله نوشتم . به جدیت خواندن همین یک جمله من را وادار به نوشتن کرد .تمام سعیم در بی تکلفی و جامع نویسی بود که در نهایت منجر به مقدمه ای 2 صفحه ای شد که رنگ و بوی نقد بر خود دارد
نقد بر مکان هایی که نام کافه بر خود می نهند ولی خالی از هر گونه المان مرتبط هستند ، که اگر خالی بود بهتر از بودن به شکل حال است. نقد بر ناکجا اباد هایی که در منو از قرمه سبزی گرفته تا پیتزا فیلادرلفیا و بلونز بلونیا تا سرو قهوه
های عجیب غریب با رست های عجیب تر دارند . در فضاهایی مخلوط از نظر ناظرانی که نظر به کسب درامد های میلیونی دارند این فضا های هری پاتر شکل عجین شدن با موسیقی ریتمیک با صدای بی کیفیت اما بلند که عامل پیوند کلاب با باشگاه ورزشی با گوشی صاحب کافه است.
مکان هایی که از نبود فرهنگ تبدیل به نا کجا ابادی می شوند که به هر جایی جز جایی که باید شبیه است.
در این مجموعه مقالات که به صورت فصلی بیرون خواهد امد بر المان هایی از کافه و کافه نشینی خواهیم پرداخت و شروع کار رو با طرح سوال هایی اینچنین:
کافه در شهر چه میکند ؟ در متن نظام شهری چه دلالتی دارند ؟ کاربری و کارکرد کافه چیست ؟ مانند سینما تاءتر واستادیم های ورزشی مکانی برای تفریح و سر گرمی اند ؟ یا مکانی برای تغذیه کردن و خوردن اند مانند رستوران
ایا مکانی مانند کتاب فروشی اند یا مانند بیمارستان و اتش نشانی خدماتی ارئه می دهند ؟ ایا خواستگاهی بر امده از نیاز های فرهنگی اعتقادی و اجتماعی دارند مانند کلیسا و مسجد ؟ یا بدون نیاز و ضرورت اجتماعی به وجود امده اند ونیازی به کافه نشینی در پی ان امده است ؟ اکنون چیزی به نام فرهنگ کافه نشینی شکل گرفته است ؟
همه نظرها (۰)