همه مردم دوست دارند زمانهایی را دور هم جمع شوند و وقت بگذرانند.
مكانهای مقدس، پاركها، قديمتر قهوهخانهها و امروزه كافهها و هر جايی كه بتوان بی دغدغه نشست و زمان را گذراند.
در اين ميان كافه كمی متفاوت است. آيا كافه صرفا محلی براي دورهمیهای ساده است؟
تاريخ چيز ديگری میگويد! در اروپا كه اولين كافهها به معني امروزی شكل گرفتند، حيات كافهها با حيات اجتماعی و سياسی جوامعشان گره خورده بود.
همه ما داستانهايی بعضا افسانهوار از شكلگيری نطفههای عصر روشنگری يا انقلاب فرانسه در اين مكانها شنيدهايم و همينطور جمله معروفي از بوريس وين كه «اگر كافهای نبود، ژان پل سارتری هم نبود.»
در ايران نيز كافهها در دهه سي و چهل محلی برای تجمع روشنفكران بودند و نقش مهمی در درگيريهاي فكری آن زمان داشتند.
امروز اما كافهها چنين رسالتی ندارند؛ اكثر كافهها محل قرارهای دوستانه و دورهمیهای ساده است.
با اينحال تفاوت اين مكان با پاتوقهای ديگر به نفس وجودی كافه برمیگردد.
كافه نه فقط مكانی مادی بلكه امری اجتماعی است و همين مساله است كه مبحث كافه را برای جامعهشناسان جذاب كرده است.
من نيز به عنوان يك باريستا و جامعهشناس پارهوقت سعی میكنم با اتكا به آراي پيير بورديو (2002-1930) جامعهشناس مطرح فرانسوی اين مدعا را بررسی كرده و نشان دهم میتوان و (بايد) كافه را در چارچوب جامعهشناختی بررسی كرد و در اين ميان كافهدارها هم میتوانند با در نظر گرفتن نقش اجتماعی كافه جايگاه خود را استحكام بخشند.
قصد دارم در اين رابطه به چند سوال مهم بپردازم.
1. وجود كافهها چه الزامی دارد؟
2. چه كافههايی میمانند؟
3. چه كافههايی میبازند؟
در پاسخ به اين پرسشهای اساسی جوابها معمولا در حيطه اقتصاد فرض میشوند اما همانطور كه ذكر شد كافه اساسا پديدهای اجتماعی است و دانستن نقش فرهنگی- اجتماعی آن و به كارگيری درست اين آگاهی به راحتی مقاصد اقتصادی را هم پوشش می دهد. قبل از شروع، بايد چند كلمه كليدی در جامعهشناسی بورديو را توضيح دهم.
در نظر بورديو ميدان، يك جهان اجتماعی واقعي است كه در نتيجه فرآيند تقســيم كار و تفكيــك امــور [...] بــه ميدانهــای كوچك و بســته بســياری از جملــه ميدان هنری، ميدان سياســی، ميــدان دانشــگاهی، ميــدان دينــی و... تقســيم شــده اســت. «ايــن جهانهــای كوچك يا ميدانها، جزيی از جهان اجتماعیاند كه به شكل خودمختار عمل میكنند. هر كدام، منافع، مباحث، قوانين و اهــداف خــود را دارنــد. هــر فــردی در آن واحــد، عضــو ميدانهای بســياری اســت و در هــر ميدانــی جايــگاه متفاوتی دارد.» (شريعتي 1388)
جامعه مدرن با سرعت شگرفش در تغييرات سبب انفكاك و تنوع در گروهها و اعضای خود ميشود. «هر چه جامعه با فردگرايی روبهرشد اعضايش متنوعتر و منفكتر ميشود .
تفاوتهای فردی افزايش میيابد. متفاوت بودن، آرمان میشود و از آنجا كه در جوامع مــدرن، افراد با بروز پديدهها، ايدهها، گرايشها، نيازها و خواستههای جديد و متنوعی روبهرو هســتند، امكان وقوع تمايز بين آنها و امكانش افزايش میيابد.» (بورديو 1979)
شامل آن دسته از علايق و سلايق انسان میشود كه در عين پايداری، تغييرپذير است. در واقع آنچه فرد انتخاب شخصی میپندارد در عمل چيزی نيست جز نتيجه درونیسازی قواعدی كه گروه تعلقش به او تحميل كرده است. يك شيوه پايدار و خاص جمعی برای ديدن يا معناسازی جهان اجتماعی. به عبارت ديگر، يك الگوی متمايز فرهنگی. ناگفته نماند منش، در ميدان تعريف می شود.
به مجموع آنچه فرد میتواند در يك حوزه كسب كند، اطلاق میشود.
سرمايه هر منبع موثری در پهنه جامعه است كه فرد قادر به در اختيار گرفتن سود ناشی از مشاركت و رقابت در آن باشد. (wacquant 2006)
از ديد بورديو، انواع سرمايه عبارتند از: «سرمايه اقتصادی، سرمايه اجتماعی (انواع گوناگون روابط ارزشمند با ديگران)، سرمايه فرهنگی (انواع معرفت مشروع) و سرمايه نمادين (پرستيژ و افتخار اجتماعی) .» (جنكينز 1385)
قبل از جواب به اين پرسش لازم است مقدمهای ذكر شود. در سراسر جهان قبل از ظهور جايی به نام كافه، ميخانهها وجود داشتند كه در آنجا غذا هم سرو میشد.
در اروپا كافهها و نقش آنها زمانی بر سر زبانها افتاد كه عصر روشنگری در سده هفدهم در فرانسه به وجود آمد. در آن دوران اصحاب دايرهالمعارف (كسانی همچون ولتر، ديدرو ،مونتسكيو و...) كه اساس تفكر و فلسفه قرون وسطی را زير سوال برده بودند در كافهها جمع و به فلسفيدن مشغول میشدند.
در خاورميانه اما قهوهخانهها علاوه بر ميخانهها قدمتي طولاني دارند.
به عنوان مثال بنا بر بعضی تحقيقات اولين قهوهخانههای (عمومی) در زمان شاه طهماسب صفوی شكل گرفت. اما معروفيت كافهها در ايران به اواخر دهه سی و دهه چهل مربوط میشود كه با تاثير گرفتن از كافههای فرانسوی و اتريشی و چك محملی براي هنرمندان و روشنفكران آن روزگار شد - همان اسامی معروف همچون كافه نادری، فردوسی، فيروز، پرنده آبی و...- پس از انقلاب كافه و كافهداری در محاق فرو رفت تا مدتی پس از جنگ كه دوباره پا گرفت و در زمان حال نيز كه كافهها هر روزه در كوچهای سر برمیآورند.
اين تاريخچه كوتاه به تنهايی نشاندهنده دلايل رشد كافههاست زيرا با دقتی كوچك متوجه میشويم كه آنها از نظر تاريخی در زمانهای رشد كردهاند كه شرايط اجتماعی خاص وجود داشته است.
من در اين نوشتار قصد دارم به دوران فعلی بپردازم، زيرا بررسی دهه چهل خود موضوعی جداست و بحث ديگری ميطلبد.
با تاسی از بورديو، كافه در ايران ميدانی است كه مناسبات فرهنگی و اجتماعی و حتی بعضا سياسی مخصوص به خود را داراست.
در كافهها روابط بينابين جالبی بين كافه و كنشگران (مشتریها) وجود دارد. مشتری به كافه تشخص میدهد و در عين حال تشخص ميگيرد.
ما نهتنها امروزه بسياری از كافهها را به جنس مشتريانش ميشناسيم، بلكه در دگرديسی جالبی از حيث جامعهشناختی، افراد كافهرو را هم به كافهای كه پاتوقشان هست، میشناسيم.
در واقع كافهها سبك خاصی از زيست را پيشنهاد میكنند و افراد به واسطه تلاششان برای داشتن «تمايز» به سمت يكی از اين سبكها كشيده میشوند.
در جامعه امروز افراد و گروهها در عين وابستگی به كليت جامعه در پی كسب وجه تمايز خود نيز هستند. نشان دادن «خود» به عنوان سوژهای منحصربهفرد، هويت میسازد و «من» را از «ديگری» تفكيك میكند.
اين تفكيك لازمه استقلال از ديگران است و به «من» تشخص میدهد و همانطور كه در تعريف بورديو از تمايز ذكر شد، اين مقوله تبديل به «آرمان» شده است.
ما امروزه به راحتی میتوانيم طرز تفكر و نگاه يك شخص به زندگی را بر اساس كافهای كه در آن رفتوآمد میكند، حدس بزنيم. البته كه چنين كافههايی، در شهرهايی هستند كه به دليل تاريخ طولانيتر در زمينه كافهداری، به چنين تقسيمبندیاي رسيدهاند.
مثلا در تهران كافههای مختلفي از حيث چنين تفكيكی وجود دارد! كافههايی به اصطلاح هنری، كافههای روشنفكری، كافههايی با تمركز بر خدمات بيرونبر و اصطلاحا فستفودی، كافههايی آنتيك و گرانقيمت مناسب قشر سرمايهدار و...
تاثير متقابل كافه و مشتری در چنين فضاهايی همان «منش» از ديدگاه بورديو است. «منش مجموعهای منسجم از عادتها و نشانگریهای بدنی است كه فرد را از راه گرتهبرداری ناآگاهانه و درونی كردن شكل میدهد به گونهای كه مخصوص يك محيط باشد.» (هينيك 1384)
هر شخصی نياز به گروهی دوستانه دارد، اينجاست كه فرد به شكلی نانوشته و ناآگاهانه در كافهای مینشيند كه اطرافيان بيشترين شباهت را به او دارند.
پاتوقي با آدمهايی آشنا از حيث پوشش و رفتار اجتماعی. به سختی میتوان حضور مشتريان يك كافه هنری در كافهای فستفودی را تصور كرد يا اشكالی ديگر.
حتی همين الان به دليل نياز افراد به پاتوق، كافههايی با تم دينی وجود دارند كه افراد با گرايشات مذهبی در آنها حضور پيدا میكنند.
پس وجود كافهها به علت نياز به همزيستی افراد در جامعه امروز با تاكيد بر اصل تمايز است. شايد بتوان با گروهي از دوستان در منزل جمع شد اما در نبود احتمالی آنها، افرادی هممنش با ما در كافهای نشستهاند كه در ميان آنها احساس تنهايی كمتری خواهيم كرد.
كافهها به عنوان ميدانی اجتماعی به ما هويت داده و از تمايز ما با ديگران محافظت میكنند.
همانگونه كه ذكر شد هر كافهای شكلي از زيستن را پيشنهاد میكند.
اين بدان معنی نيست كه هر شخصی قصد داشت كافهای تاسيس كند بايد در كنار مسائل فنی و اقتصادی به فكر ايدههای فلسفياش هم باشد، قطعا نه، اما اين نوشتار بر آن است كه اگر كافهای بتواند جامعه هدفی تعيين كند و بر اساس اين جنس از مشتری، ديزاين، قيمت، منو و حتي نوع سرو خود را هماهنگ كند راه برجا ماندنش بيشتر است.
مثلی قديمی وجود دارد كه میگويد: «ما آن چيزی هستيم كه میخوريم.»
امروزه مشخص شده است كه حتی نوع عادات غذايی يك كشور به درجه توسعه اقتصادی- اجتماعی آن برمیگردد.
برای مثال در كشورهای توسعهيافته غذاهای آبپز و بخارپز و گرايشات گياهخواری بيشتر است اما در كشورهای جهان سوم گوشت قرمز، روغن و كباب مصرف بيشتری دارد. اين در مورد گروههای كوچك و حتی يك فرد هم صادق است. به همين دليل است كه از منو و نوع سرو صحبت میكنيم. منش شامل رفتارهای ظاهری انسان مثل لباس، ژست، حالت و حتی نوع خوراكی او هم میشود و اين همان دليل حضور گروه و افرادی مشخص در كافهها و نحوه تعامل اجتماعی هماهنگ آنها بر مبنای منش مشترك است. در نظر گرفتن جامعه هدف در بحث كافهداری به معنی انتخاب قشری خاص در كافه است. طبيعتا اين حرف به اين مفهوم نيست كه كسانی متفاوت به كافه ما رفتوآمد نخواهند كرد، منظور برنامهريزی برای به دست آوردن هويتی خاص و جذب افراد همسو با اين هويت است. افراد همسو لاجرم وفادارتر هستند.
در اينجا از كليدواژهای ديگر از بورديو وام میگيرم: سرمايه. اين كلمه در پاسخ به سوال بعدی نيز بسيار به كار ميآيد؛ همانطوركه در تعريف بورديو به آن اشاره كردم، سرمايه هر منبع موثری است كه كنشگران ميدان بتوانند به سود آن دسترسی داشته باشند.
بديهی است بيشترين تاكيدم بر سرمايه اجتماعی و سرمايه نمادين است. سرمايه نمادين كه مشتمل بر پرستيژ و افتخار اجتماعی است به هويتبخشی كنشگران میانجامد و طبيعی است اگر لزوم سرمايه نمادين مورد توجه قرار نگيرد و اين بيتوجهی خود را به اشكال گوناگونی از جمله تغييرات سريع و بزرگ در كافه نشان دهد به ترك كردن مكان توسط افراد همسو میانجامد. به همين دليل كافههايی كه در عين تلاش برای فعاليت اقتصادی، اتمسفر خود را تعريف و (حفظ) كردهاند، امكان ماندگاری بيشتر را خواهند داشت.
برای پاسخ به اين سوال تاكيد اصلی بر كلمه «سرمايه» است.
درون هر ميدان سرمايه جريان دارد و حتی میتوان گفت ميدان، با چرخش و روند اين سرمايه تعريف میشود.
بورديو معتقد است: «ميدان يك جهان اجتماعی واقعی است كه مطابق قوانينش شكل خاصی از سرمايه در آن انباشته میشود و مناسبات ويژه قدرت در آن جريان دارد.» حول چنين مفهومی كلمه ديگری به نام «استقلال» مورد توجه بورديو قرار میگيرد. استقلال هر ميدان به معيار مستقل يا وابسته بودن آن مربوط میشود. مستقل بودن يعنی گرايش آن حوزه به سرمايه نمادين و فرهنگی و وابسته بودن يعنی ارتباط با فروش و سرمايه اقتصادی و بورديو معتقد است هر چه استقلال يك ميدان بيشتر باشد، امكان خلاقيت و حركت رو به مطلوب آن بيشتر است.
گرچه او اين دو كلمه را صفتی برای كليت يك ميدان به كار میبرد، اما معتقدم میتوانيم هر كافه را نيز به عنوان عنصری مجزا كه میتواند در پناه اين سرمايه قدرت داشته باشد فرض كنيم.
همانگونه كه ذكر شد معيار استقلال از نظر بورديو ميزان سرمايه نمادين (پرستيژ و افتخار اجتماعی) است. اگر كافهای بتواند منش مورد نظر خود را چنان گسترش دهد كه كنشگران (مشتری ها) آن را به عنوان محملی برای وجود و پرورش ايده زيست مورد وثوقشان بشناسند حضور در آن كافه برای آنها تبديل به يك پرستيژ خاص میشود.
ثابت شده است افراد زمانی كه خود را متعلق به گروهی مرجع میدانند از قِبل اين تعلق احساس افتخار اجتماعی میكنند. تعلق به گروهی خاص احساس ريشهدار بودن را در انسان تقويت كرده و هويتزايی میكند. با اين حساب واضح است كه اگر كافهدار نتواند برای كافهاش هويتی فراتر از يك مكانی ساده برای غذا خوردن تعريف كند نهتنها نمیتواند مشتريانی وفادار داشته باشد، بلكه جاذبهاش را -كه صرفا ظاهری است- به كافهای بزك كردهتر خواهد باخت.
رستوران صرفا محلی برای غذا خوردن است با مناسك مخصوص به خود؛ اصولا شكل غذا خوردن در هر رستورانی آيين خاص خود را دارد - اين بحث مهمی است كه از موضوع اين نوشتار خارج است- اما كافه چنين نيست! ماهيت كافه آن را تبديل به «پاتوق» كرده و اين يعنی گذراندن وقت در آن. زمانی كه گروهي از افراد در جايی تجمع میكنند بدون آنكه دليل و هدف خاصی مثل انجام دادن يك كار مشخص داشته باشند هم روابطی بين خودشان شكل میگيرد و هم رابطهای بين آنها و فضای حضورشان.
اينجاست كه پای جامعهشناسی به عنوان علم مطالعه اين روابط به ميان ميآيد. كافه چنين فضايی است؛ مردم در كافهای كه به (دل) آنها بنشيند، جمع می شوند تا آنجا را تبديل به پاتوق كنند.
در كافه گرچه آيين در حدودی وجود دارد، اما الزامی برای اجرای شكل خاصی از مناسك نيست.
سعی كردم در اين نوشتار با وام گرفتن از نظريات بورديو توضيح دهم كافهها نوعی از زيست را تبليغ كرده و در نتيجه افراد هممنش در آن جمع میشوند. افراد به واسطه تلاش بعضا ناخودآگاه برای داشتن تمايز جذب كافهای میشوند كه بتواند برای آنها هويتی متفاوت تعريف كند، چراكه هويت متمايز آرمان انسان مدرن است.
منبع روزنامه اعتماد 5شنبه 26 تیر 99
مطالبی در زمینه قهوه، کافه و فرهنگ:
همه نظرها (۰)